از جمله مواردی که اصطلاحات آمریکایی در تداوم استراتژی تغییر از درون و استحاله پیگیری می کند، محدود کردن ولایت فقیه و اساسا حذف این عنصر اصلی و تعیین کننده از حاکمیت نظام است . از آنجا که غرب در رویارویی بیست ساله خود با جمهوری اسلامی و پیشینه تاریخی بیش از یک صد ساله مصاف با ملّت ایران ، کارآمدی عنصر رهبری و مرجعیّت دینی را مکررا آزموده است ، برخورد با ولایت فقیه را که همان مرجعیّت و امامت دینی است که اینک زمام امور کشور را بدست گرفته و در مقابل فزون طلبی و باج خواهیهای غرب مقاوم ایستاده است ، به عنوان مهمترین عنصر در دستور کار خویش قرار داده است و این هدف چه توسط غربیها و چه عوامل و دست نشاندگان آنها و چه از زبان افراد و جریانات تجدید نظر طلب داخلی به صور مختلف تعقیب می شود . برابر دانستن ولایت فقیه با دیکتاتوری و استبداد، غیر منتخب بودن نهاد رهبری و ولایت فقیه ، تعارض ولایت فقیه با دموکراسی و مردم سالاری ، غیر پاسخگو بودن رهبری در مقابل ملّت و ...! که طی دوران پس از انقلاب بکرات مستند به دلائل متقن عقلی واقع پاسخ داده شده و در عمل نیز نظام ولایت فقیه بعنوان طرح سیاسی اسلام برای اداره امت اسلامی در دوران غیبت ، صلاحیت و کارآمدی خود را در صحنه های سخت و دشوار گذشته انقلاب نشان داده است از جمله مواردی است که مدام تکرار می شود.
از آنرو که مشروعیّت حاکمیت سیاسی در اندیشه دینی ، ناشی از صلاحیّت هایی است که اسلام برای حاکم اسلامی مشخص کرده است حذف ولایت فقیه یعنی حکومت فقیه عادل واجد شرایط، به معنی نفی حاکمیّت دینی و سلب مشروعیّت حکومت است و این آشکارا با نظام جمهوری اسلامی که ساختار حاکمیّت در آن بر اصول و مبانی اسلامی استوار است در تعارض واقع می شود و نفی نظام پذیرفته شده حاکم بر یک کشور، به معنی نفی امنیّت ملّی آن کشور است.